عباسیهها
علامه مجلسی نقل می کنند که وقتی همه اصحاب و یاران سپاه امام به شهادت رسیدند ، حضرت عباس به محضر برادر رسیدند و فرمودند : " یا أخی ! هل من رُخصة ؟ " آنگاه حضرت فرمودند : " پس برو و برای این کودکان تشنه لب ، آبی بیاور . " مرحوم علامه حائری در معالی السبطین می نویسد : پس از آن که دستان عباس علیه السلام قطع شد ، مشک را به دندان گرفت و همچنان رکاب می زد که ناگاه تیری به مشک اصابت کرد وآب آن ریخت ، و تیر دیگری بر سینه حضرت رسید و در این هنگام او بر زمین افتاد و مطابق روایتی دشمنان به پیش آمدند و گرز آهنین بر سر حضرت زدند و همین ضربت او را به شهادت رساند . محدث قمی می نویسد : پس از آن که تیر بر مشک و سینه اش رسید به زمین افتاد و صدا زد :
چون لاله چرا به خون نشستی ، عباس ! کو در تن صد چاک تو دستی ، عباس ؟! ای سرو قلم قلم روی صفحه ی خاک رفتی کمر مرا شکستی ، عباس !
گرچه خود پرچم به دوش کربلاست | نوشته شده توسط یاس در یکشنبه 86/10/16 و ساعت 3:57 عصر | نظرات دیگران()
|
||
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
||
درباره خودم
یاس با یاد ِ اباالفضل دلم آسودهست لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
نوشته های پیشین
لوگوی دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :44
بازدید دیروز :49 مجموع بازدیدها : 219398 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|
||